تو کوچه ترقه زدند
پیرزنه دم در وایساده بود هفت جد یارو رو نفرین کرد
دو دقیقه بعد نوه خودش ترقه زد در حد بمب هیدروژنی!
پیرزنه گفت : قربون قد و بالات مادر مواظب باش!
پسر فاطمه، نور هدی*سبزترین باغ بهار خدا
با تو دل از غصه رها می شود*پاکتر از آینه ها می شود
ای گل گلزار خدا، یا حسن عسکرى (ع)
آینه ی قبله نما یا حسن عسکرى (ع)
اصن فکر نمیکردم یه لیوان قهوه کاری بکنه امشب بیدار بمونم درس بخونم.
الان خیلی پشیمونم!!!